روزنوشت هایم

رویاهاتو به دست بیار :)

روزنوشت هایم

رویاهاتو به دست بیار :)

درباره بلاگ

سلام
خوش اومدی
----------------------
عشق، بچه بازی چند هورمون بی تربیت است! خودت را پیر این بچه بازی ها نکن!
----------------------
اقای هشت سلندر خورجینی سوپر شارژ!
یه کوچولو تواناییهاتو به رخ بکش...
حواست باشه، اومدی دانشگاه اراک، که المپیادی بشی! که معدل الف باشی! که یه ادم علمی خفن بشی! البته همین الانشم هستی، اما برگه ای تو دستت نیست :)
پس لطفا لطفا لطفا لطفا اشتباهات گذشتتو تکرار نکن!
از این چهار سال، باید یه پروژه در بیاد، با یه مقاله خفن!
از این چهار سال باید ارشد شریف در بیاد!
باید!
----------------------
1:من اراده لازم برای انجام کارهایم را دارم!
2:من با اراده و با پشتکار هستم
3: من خیلی خیلی خیلی خیلی درس میخونم
4: من ادم موفقی هستم
5: من یک دنده و سمج هستم... هیچ کاری رو نا تموم نمیگذارم!
----------------------
مهندسی کامپیوتر:
++C
#C
AVR
هوش مصنوعی
میکروکنترلرها و ریز پردازنده ها
----------------------
مهندسی پزشکی:
دانشگاهمون نداره! عررررر :(
کتاب گایتون!
----------------------
مهندسی برق(رشته خودم)
فیزیک یک
فیزیک دو
معادلات
مدار یک
ماشین یک
الکترونیک یک
رو باید با تمام جزئیاتش یاد بگیرم
مخصوصا ماشین یک!
----------------------
یادگیری زبان
مدرک ایلتس با نمره بالا
----------------------
فعلا همین!

بایگانی

۱۶ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۷:۳۱

...

هوا سرد بود... مثل همیشه سرما خورده بودم.

از تکیه دویده بودم تا دم در خانه، زنگ را زده بودم و کلی منتظر مانده بودم.

درباز میشد و میامدم تو...

تنها نشسته بودی روی تخت... همه رفته بودند تکیه تا دسته را نگاه کنند...

من میرسیدم و میامدم جلویت. دستانم رو دور دستت میگرفتم...

تو هم دست های لرزانت را روی دستم میکشیدی و میگفتی

سردت شده ننه!

چقدر دستات یخ کرده ننه...

ننه!

میشود یکبار دیگر بیایم و...

یکی از همان چایی ها بخورم و...

کلی گرم شوم؟

میشود بیایم و سکوت اتاقت را بشکنم و کلی حرصت بدهم؟

کاری ندارم، فقط میخواهم قدرش را بیشتر بدانم. قدر همین چایی و... همین دست لرزانی که گرما داشت.

ننه...محرم امسال، میشود دومین محرمی که دیگر در اتاقت تنها نمیمانی...

یک سال و چند روز... یک سال و چند روز است.

که دیگر هیچ دست گرمی دستانم را با ان همه محبت نگرفته...

ننه...ببخشید که مراسم سالگردت را نیامدم.

محسن