کارت به کارت
کاش میشد خدا یه خورده پول برام کارت به کارت میکرد.
یه دونه جارو برقی میخریدم و یه دونه اتو... و یه کتری برقی! اخه از اتاق تا اشپزخونه خیلی راهه!
یه دست لباس خوشگل با یه تبلت ایسوز. خب حالا که قراره خدا کارت به کارت کنه فکر کنم بتونم یه دونه نوکیا لومیا هم بخرم.
کول پد برای لب تابم هم میخوام، یه دوسالی هست که لب تاب دارم اما کول پد ندارم
سشوار که دارم، خوبشم دارم! اهان! یه دونه ریش تراش میخوام. از اینا که عین ماشین اصلاح میمونه... فقط باید خیلی ظریف باشه! حتما حتما باید بتونه ریشمو از ته بزنه!
یه دونه چاقو ساطوری و یه دونه تخته گوشتی و یه ماهیتابه نچسب درست حسابی از اینا که دور تا دورش شیبه...
یه ماشین هم میخوام... رنج رور، البته سر سیلندرش رو باید بدم برام انژکتور کنن که خیلی بنزین مصرف نکنه و بشه باهاش رفت شمال.
در فلاسکمم شکسته، یه دونه در فلاسک هم میخوام.
چراغ مطالعه هم میخوام. فکر کنم چشمام ضعیف شده! اذیت میشم تو نور کم...
از این که عینکی بشم ناراحت نمیشم. فقط خدا کنه عینک زشت ترم نکنه. اینکه عینکی بشم، یعنی انقدر درس خوندم که چشمام ضعیف شده.
یعنی منم جزو ادمای درس خون، خرخون هستم... جزو ادمای با هدف و با انگیزه و با پشتکار... یا تو یه کلمه، ادم حسابی.
دیگه چی میخوام؟
تموم کاغذ طراحیا... تموم مدادای مشکی ادل که رنگی رنگی ان... قدیما ادل بود الان فکتیس هم همینجوری شده.
دلم دفتر فیلیای قدیممو میخواد، برگه های زرد و محکم و مناسب برای طراحی...
دلم یه تنفگ ساچمه زن میخواد، یه دریل شارژی... یه اره گرد بر، یه دستگاه تراش. یه میز طراحی و خط کش T.
یه ست کامل اچار و ابزار... از یه سر رینگی گرفته تا آلن و پیچ گوشتی و...
یه خونه یه نفری پر از گل و گیاه و یه حوض... و کلی درخت.
دلم میخواد برای الناز یه کادو بگیرم و برم پیشش. نه نگران گشتی باشیم نه هیچ چیز دیگه... با یه ون تویوتا هایس برم دنبالش
کاش میشد یه ویلا توی شمال داشت... کاش میشد رفت توی یکی از هتلای شیک کیش و بی ترس از بی پولی و پشیمونی زندگی کرد... کاش میشد هر چقدر دوست داشتی پول خرج میکردی و نگران فردات نبودی، که چی بخوری و چجوری بری دانشگاه و اموراتتو بچرخونی.
کاش میشد همه وسایل تزیینی توی مغازه دیشبی رو خرید، همه شمعدون ها و لاله هاش رو...
کاش میشد برای خواهرم همون لباسی رو میخریدم که واقعا قشنگه، که واقعا دوست دارم بپوشه، نه اونی که پولم میرسه بخرم.
کاش میشد خونه کرایه کرد و رفت از این خوابگاه که هیچ جاش نمیشه درس بخونی. و از امشب دوباره میشه جایی که سخت میشه راحت و اروم زندگی کنی... کاش اصفهانیای پر رو که دم به دیقه کارت دارن و هر موقع شمارشون میوفته رو گوشیت حتما میخوان یه کاری براشون بکنی تموم میشدن. کاش هم اتاقیات اصفهانی نبودن...
نمیدونم چرا با این که خودمم اصفهانیم، اما سخت با همشهریام کنار میام. نمیدونم چرا این ادما باید ابروی یه همچین شهر خشگلی رو از بین ببرن.
کاش میشد چند سال زندگیمو میخریدم، کاش میشد اینده رو میخریدم. کاش میشد با الناز ازدواج کنم. کاش میشد همه نامردی ها و بدی هاش رو ازش میخریدم و میبردم یه جای دور خاک میکردم.
کاش میشد چربی های کبد بابام زودتر از بین برن. کاش میشد بابام دست از لج بازی بر میداشت و به فکر خودش و خونوادش بود.
کاش میشد اینده خواهرم رو میخریدم... یه مدرسه خوب توی یه کشور خارجی، یه مملکت امن... یه جای خوب واسه پیشرفت.
کاش میشد مریضیای اینده مامان بابامو میخریدم... که نگران نباشم چقدر دیگه کنارمن، و کنار خواهرم. کاش میشد نا امیدیا و انرژی منفیای مامانمو میخریدم، که انقدر فکر نکنه پیر شده و همه کاری ازش گذشته و دیگه حق خوب زندگی کردن رو نداره.
کاش میشد... برای یه خورد امید و انگیزه میخریدم... و یه خورده هم وقتو فرصت... تا میتونست بیشتر به خودش برسه، که من انقدر نگران پوکی استخوانش نباشم. نگران بالا بودن قندش نباشم...
کاش میشد برای داداشم یه خورده شعور و عقل میخریدم... یه خورده هم تلاش... که به جای باشگاه رفتن و گذروندن وقتش با وزنه و چرتو پرتای بدن سازی مینشست کنکورش رو میخوندو صنعتی شریف قبول میشد.
کاش میشده واسه خودم یه دونه دانشگاه تهران میخریدم.
یه دونه تهران. یه دونه برج ازادی. یه دونه خیابون خشگل تهرانی و یه هوای بارونی... کاش میشد اون بعد از ظهر پاییزی رو میخریدم که به عنوان یه دانشجوی نمونه توی پیاده رو، کیفو کتاب به دست، با موهای بلند و پریشون و جو گندمی و یه ته ریش و یه شلوار و کاپشن خشگل قدم میزدم و قطره های بارون شیشه های عینک خنگیم رو خیس میکرد و قدم به قدم مسیر دانشگاه به خوابگاهم کمتر میشد.
کاش میشد معدل الف بودن رو میخریدم. کاش میشد مدرک ایتلس و استاد حل تمرین شدن رو میخریدم. کاش میشد ثبت شدن چندین تا مقاله ای اس ای رو میخریدم.
خدا... کی این همه پولو کارت به کارت میکنی؟