نصف شب یا کله سحر نوشت
بار سی امی هست که اهنگ همخواب رو گوش میدم.
ساعت دو از خواب پریدم. از ترس جن و چرتو پرتایی که تو خوابگاه میگن خوابم نبرد و پناه اوردم به لب تابم.
نگرانی 1: اگه از دانشگاه اخراجم کنن چه خاکی به سرم بریزم؟
شب اخری که تو خوابگاه میخوابم با یه تیغ رگمو میزنم و لحافو میکشم رو سرم و میخوابم. البته همه وسایلمو قبلش جمع میکنم که خیلی جمع کردنشون طول نکشه. یه وقت بابام جلو بچه ها گریه نیوفته.
خدا کنه محمد رضا واسش مشکلی پیش نیاد. مشکل قلبی داره، شدییییییییییییییید! میمیره!
نگرانی 2: مریضی ریحانه
خدایا... به حرمت این شب و روز، خودت یه کاری بکن. دوباره طاقت نداریم. خدایا با این مصیبت اوضاعمونو بدتر نکن. التماست میکنم.
خب.
گتاب گایتون مهلتش تموم شده بود. دیروز دادم و امروز دوباره از کتابخونه گرفتم.
مسئول کتابخونه گیر داد که چرا فامیلیت کُرده! مگه کردی؟ گفتم نه... گفت پس چرا فامیلت کرده؟ گفتم یکی از اجداد دورمون کرد بوده. اصفهانیزه شدیم ژن کردیمون رفت!
هیچی... شروع کرد که نباید خجالت بکشی و کرد بودن افتخاره و همه ایرانیا اصالتشون کرده و اگه بخوایم از خودمون و اصلیتمون سر در بیاریم باید بریم کردستان و این حرفا...
امروز هییییییییییییییییییییییییییییییچی درس نخوندم. جایزه درس خوندنای دیروز و پریروزم بود! ایول! قدیما به ازای هر یه ربع سه ساعت استراحت میکردم. حالا شد یه روز! خدا اخر عاقبتمونو بخیر کنه! برای دکتری فکر کنم دیگه یک ساعت میخونم یک سال استراحت میکنم!
مردشور حسن فتحی و ترانه علیدوستی و شهاب حسینی و مصطفی زمانی و همه ی دست اندرکاران شهرزادو ببرن. معتادمون کردن رفت کثافتا!
مردشور محسن چاوشی رو هم ببرن. عنتر!
امروز تو محوطه پایه داشتم راه میرفتم و از درختایی پاییزی و برگای ریخته شده روی زمین عکس میگرفتم. یه دختری تنها نشسته بود روی یکی از صندلی ها. پشتش به من بود و از من خبرش نبود. اصلا نمیدونستم چه شکلیه. ولی معلوم بود بد جور حوصلش سر رفته.
یک ساعتی بود اونجا میچرخیدم. یه وسوسه هایی بود. که بعد یک ساعت هم راضی نشدم کاری کنم.
همه ی احساسم به الناز پریده. عکسی که موقع دیدنش قلبم میتپید هم دیگه شوری به دلم نمیندازه...
رفتم از اونجا. درختا که تموم شد، دختره رو دیدم. پشت سر من پا شده بود اومده بود.
+ از کاری که الناز باهام کرده خبر ندارید. نمیشه هم نوشت. پس الکی در موردم فکر بد نکنید. شما جای من بودید چند سال پیش...
رفتم بیرون. گوجه کیلویی 2500 تومن! چرا! عوضی تا یک ماه پیش 850 بود!
رفیق نیمه ی راهی کلان شدی گوجه!
شریک خوان ز ما بهتران شدی گوجه!
کنار سفره من و تخم مرغ یادت هست
چه روزها که تو یار دهان شدی گوجه!
تو شصت درصد وزن منی ولی حالا
رسیده ای به فلک آسمان شدی گوجه!