24/6
امروز ثبت نام الکترونیکی دانشگاه اراک انجام شد
از یه نفر پرسیدم گفت احتمال زیاد از ترم دو دانشگاه تهرانی میشی
اما...
رفتم و رضوانشهر رو دیدم... انچنان تو دل برو نیست! اصلا تو دل برو نیست. اصلا نمیدونم خوابگاه داره یا نه!
اما چیزی که معلومه اینه که باید سختیش رو به جون بخرم چون من هدف دارم! چون باید اونجا بخونم! چون باید اینکارو بکنم.
بلاگفا لعنتی هم که صاف همین الان که بهش نیاز دارم...
کاش میشد با دکتر حمیده ارتباط میگرفتم و نظرش رو میپرسیدم.
اینجا خیلی سوت و کوره... من وبلاگ نویسی رو برای فرار از تنهایی شروع کردم اما اینجا...
نمیدونم.
عکس های دانشگاه اراک رو دیدم، بیشتر و بیشتر به دلم نشست و...
بعضی وقتا یه سری چیزا، یه سری احساس ها و ترس های نا مربوط... همه لذتی که باید از پیروزی ببری رو از بین میبرن...
من یه زمانی ارزوم بود دانشگاه اراک قبول شم! روزانه گیلان و شهرکرد و تفرش و بابلسر و سبزوار و هزارتا شهر اباد و خوب دیگه تو کارنامه نهاییم باشه.
اما الان...
نمیدونم. رضوانشهر اصلا فرمت شهر نداره! حتی یه دونه عکس درست و حسابی هم ازش ندیدم و نمیدونم.
خب الان یکی سرچ کردم و دیدم. اگه این باشه که بهشته...
البته من خیلی خیلی بیشتر از اینا، برام شهریت مهمه، ساختمونای چند طبقه و خیابونای قشنگ، پارک و پاساژ و اب نما و...
یه اصفهانه کوچولوئه ساحلی... کاش میشد یه همچین جایی وجود داشته باشه!
عکس ساختمون محل هم زیاد چنگی به دل نمیزنه! اصلا چنگی به دل نمیزنه.
اولش به این امید بودم که بتونم از اینجا انتقالی بگیرم به خود تهران... اما متاسفانه اینجور نیست. چون من یه بار از اراک به اینجا انتقالی گرفتم و از فرصتم استفاده کردم و مجبورم تا اخرش همینجا بمونم.
پس... مجبورم چهارسال عمرم رو توی یه شهرستان خیلی خیلی خیلی خیلی کوچیک بمونم.
فعلا تا هفدهم هجدهم وقت دارم... بازم فکر میکنم!
+ نمیدونم چرا و سر چی اینکارا رو میکنم! من ارزوم بود شمال کشور یه شهرستان ساحلی قبول بشم، زیر نظر دانشگاه تهران.