۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۰:۵۸
عشقی نوشت
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوری ست
به هر جزیی ز حسن او قصوری ست
ز حرف عیب جو مجنون بر آشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر بر دیده ی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو مو می بینی و من پیچش ِ مو
تو ابرو من اشارت های ابرو
دل ِ مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب می بینی و دندان که چونست
کسی کاو را تو لیلی کرده ای نام
نه آن لیلی ست کز من برده آرام
+الناز برام دو تا عکس از خودش فرستاده.
دلم رفت دوباره... اومدم که بنویسم، اما نشد. فقط دارم عکسشو نگاه میکنم.
۹۴/۰۸/۲۷